نوشته شده توسط : حسین

جهت خواندن اين داستان جالب به ادامه مطلب مراجعه كنيد.



:: موضوعات مرتبط: دوستداران داستان های زیبا , داستان مدير اجرايي و كارمند تازه وارد! , ,
:: برچسب‌ها: داستان , , , ,
:: بازدید از این مطلب : 716
|
امتیاز مطلب : 656
|
تعداد امتیازدهندگان : 210
|
مجموع امتیاز : 210
تاریخ انتشار : | نظرات ()
نوشته شده توسط : حسین

در یک سحرگاه سرد ماه ژانویه، مردی وارد ایستگاه متروی واشینگتن دی سی شد و شروع به نواختن ویلون کرد.
این مرد در عرض ?? دقیقه، شش قطعه ازبهترین قطعات باخ را نواخت. از آنجا که شلوغ ترین ساعات صبح بود، هزاران نفر برای رفتن به سر کارهایشان به سمت مترو هجوم آورده بودند.
سه دقیقه گذشته بود که مرد میانسالی متوجه نوازنده شد. از سرعت قدمهایش کاست و چند ثانیه ای توقف کرد، بعد با عجله به سمت مقصد خود براه افتاد.
یک دقیقه بعد، ویلونزن اولین انعام خود را دریافت کرد. خانمی بی آنکه توقف کند یک اسکناس یک دلاری به درون کاسه اش انداخت و با عجله براه خود ادامه داد.
چند دقیقه بعد، مردی در حالیکه گوش به موسیقی سپرده بود، به دیوار پشت سر تکیه داد، ولی ناگهان نگاهی به ساعت خود انداخت وبا عجله از صحنه دور شد،
کسی که بیش از همه به ویلون زن توجه نشان داد، کودک سه ساله ای بود که مادرش با عجله و کشان کشان به همراه می برد. کودک یک لحظه ایستاد و به تماشای ویلونزن پرداخت، مادر محکم تر کشید وکودک در حالیکه همچنان نگاهش به ویلون زن بود، بهمراه مادر براه افتاد، این صحنه، توسط چندین کودک دیگرنیز به همان ترتیب تکرار شد، و والدینشان بلا استثنا برای بردنشان به زور متوسل شدند.
در طول مدت ?? دقیقه ای که ویلون زن می نواخت، تنها شش نفر، اندکی توقف کردند. بیست نفر انعام دادند، بی آنکه مکثی کرده باشند، و سی و دو دلار عاید ویلون زن شد. وقتیکه
ویلون زن از نواختن دست کشید و سکوت بر همه جا حاکم شد، نه کسی متوجه شد. نه کسی تشویق کرد، ونه کسی او را شناخت.
هیچکس نمیدانست که این ویلون زن همان”جاشوا بل” یکی از بهترین موسیقی دانان جهان است، و نوازنده ی یکی از پیچیده ترین قطعات نوشته شده برای ویلون به ارزش سه ونیم میلیون دلار، میباشد.
جاشوا بل، دو روز قبل از نواختن در سالن مترو، در یکی از تاتر های شهر بوستون، برنامه ای اجرا کرده بود که تمام بلیط هایش پیش فروش شده بود، وقیمت متوسط هر بلیط یکصد دلار بود.

این یک داستان حقیقی است،نواختن جاشوا بل در ایستگاه مترو توسط واشینگتن پست ترتیب داده شده بود، وبخشی از تحقیقات اجتماعی برای سنجش توان شناسایی، سلیقه و الوویت های مردم بود.

نتیجه: آیا ما در شرایط معمولی وساعات نامناسب، قادر به مشاهده ودرک زیبایی هستیم؟ لحظه ای برای قدردانی از آن توقف میکنیم؟ آیا نبوغ وشگرد ها را در یک شرایط غیر منتظره میتوانیم شناسایی کنیم؟

یکی از نتایج ممکن این آزمایش میتواند این باشد،
اگر ما لحظه ای فارغ نیستیم که توقف کنیم و به یکی از بهترین موسیقی دانان جهان که در حال نواختن یکی از بهترین قطعات نوشته شده برای ویلون است، گوش فرا دهیم ،چه چیز های دیگری را داریم از دست میدهیم؟



:: موضوعات مرتبط: دوستداران داستان های زیبا , ,
:: بازدید از این مطلب : 747
|
امتیاز مطلب : 279
|
تعداد امتیازدهندگان : 88
|
مجموع امتیاز : 88
تاریخ انتشار : | نظرات ()
نوشته شده توسط : حسین
 
یه روز یه پسره به دوست دخترش گفت:دوست دارم...دختره گفت:چرا؟؟پسره

 

گفت:عشق دلیلی نداره!!دختره گفت:بگو!! پسره گفت:عاشق خنده هاتم.عاشق

صداتم.عاشق اینکه ازم مراقبت می کنی.عاشق چشماتم...بعدیه مدت...دختره

تصادف کرد رفت کما!!!پسره رفت بالای سرش گفت:الان که نمیتونی بخندی، حرف

بزنی، ازم مراقبت کنی ،چشمات نمی بینن...پس دیگه دلیلی نمونده که عاشقت

باشم.اما هستم چون عشق دلیلی نداره....!!!

 

 

براي ديدن منبع اينجا كليك كنيد.



:: موضوعات مرتبط: دوستداران داستان های زیبا , داستان كوتاه عاشقانه , ,
:: بازدید از این مطلب : 724
|
امتیاز مطلب : 571
|
تعداد امتیازدهندگان : 179
|
مجموع امتیاز : 179
تاریخ انتشار : | نظرات ()

صفحه قبل 1 صفحه بعد